loading...

اوست نشسته در نظر

بازدید : 191
يکشنبه 12 مهر 1399 زمان : 9:37

با اینکه تموم شب حتی توی خواب دل درد داشتم اما شیرینی رویایی که میدیدم هنوز زیر زبونمه...

من،‌تو
خونمون
زندگی که شروع شده بود....

هرچند هنوز بقیه نرفته بودن و به شکل بی سابقه‌‌‌ای بداخلاقی میکردی اما اونجا "خونه‌ی ما" بود

هی میخواستم بهت بگم اولین شب آرامشمون وقتی اینا برن شروع میشه‌ها....
آخخخ...

یه تلفن کنارم بود، مامان میگفت شمارشو بده که بهت زنگ بزنم...
هنوز بغض حال خوش شنیدن اون حرف هست...

من
تو
خونمون
زندگی که شروع شده بود..........

+خداروشکر
+میدونم به موقعش |خیلی| بهتر از این رو واسمون پیش میاره... فقط باید ایمان داشته باشیم... تا دم آب...
+مگه خودتو خدا چطوری به من داد؟

۱۰/مهر/۹۹

مصاحبه با رتبه 2 کنکور ریاضی 99
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی