loading...

اوست نشسته در نظر

بازدید : 267
جمعه 17 مهر 1399 زمان : 4:37

دیشب یه مسئله‌‌‌ای خیلی نگرانم کرد

بغض کردم

تپش قلبم بالا رفت

احساس کردم دستام سرد شده....

توی دلم یه صدایی میگفت خدا که بد تو رو نمیخواد

خودش یه راهی باز میکنه...

میخواستم به مامان بگم نگرانم، حالم خوب نیست

کمکم کنه

یه صدایی توی دلم میگفت به بنده خدا شکایت نکن، ازش چاره نخواه، توکل کن خودش راه باز میکنه

اما

دلم دووم نیاورد و گفتم

مامان آروم نگاهم کرد و یه پیشنهاد ساده داد!

مامان رفت

من موندم و یه دنیا شرمندگی از خدایی که نگاهش رو میدیدم که میپرسید

من برات کافی نیستم؟؟؟

+ لا اله انی انت، سبحانک، انی کنت من الظالمین

درد دل با خدا
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی